...Logs of my Life...

چون برسی به کوی ما،خامشی است خوی ما،زآنکه ز گفتگوی ما، گرد وغبار میرسد...

...Logs of my Life...

چون برسی به کوی ما،خامشی است خوی ما،زآنکه ز گفتگوی ما، گرد وغبار میرسد...

حسادت...

کشاورز سالخورده ای داشت با بد خلقی به ویرانی های سیل می نگریست. همسایه اش فریاد زد : « هی! آب تمام خوک هایت را به پایین خلیج برده است». کشاورز پرسید : «خوکهای تامسون چه شده اند؟ »

« آنها را هم آب برده »

« و خوکهای لارسن؟»

« آتها را هم »

کشاورز سالخورده با خوشحالی فریاد زد : « خب؛ پس به آن بدی هم که فکر میکردم نیست»

حسادت سنجیدن است و مقایسه و ما نسبت به مقایسه شرطی شده ایم؛ به گونه ای که همیشه در حال مقایسه کردن هستیم. اگر مقایسه کردن را رها کنید حسادت نیز ناپدید میشود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد